سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

41.ذائقه

چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۳ ب.ظ

همه شما شنیده‌ ایدکه امام حسین"ع" شب عاشورا که همۀ اصحاب جمع بودند خطبه خواند. من در بعضی مقاتل دیده‌ام که تا دو هزار و صد نفر نوشته‌اند که با حسین"ع" بودند.

فرمایشی که حضرت در آن خطبه داشت این بود که اینهایی که می‌بینید چندین هزار و چندین ده هزار آمده‌اند، با شما کاری ندارند؛ اینها من را می‌خواهند.

حتی در یک مقتل دیده‌ام که امام حسین"ع" فرمود که اگر من را روی هوا هم ببینند، طلب می‌کنند و می‌گیرند و با شما کاری ندارند. بنابر این حتی استثنا هم نکرد، هم اصحابش را خطاب کرد و هم خویشاوندانش را و گفت این شب را برای خودتان مثل یک شتر راهوار در خدمت بگیرید و هر کدام دست یکی از اهل بیتم را بگیرید و بروید؛ هر که می‌خواهد برود، برود.

در بعضی از مقاتل هست که حضرت فرمود من بیعتم را از شما برداشتم. یعنی یک وقت شما در این ملاحظه گرفتار نشوید که بگویید ما با این آقا یک پیمانی بسته‌ایم و این پیمان، شما را در رودربایستی قرار دهد. من آن بیعت و پیمان را از شما برداشتم.

حتی در بعضی از خطبه‌هایشان دیده‌ام که اول به آنها می‌فرماید شما که با من آمدید، در ذهنتان این بود که با اینهمه نامه‌ای که برای من آمده و من را به کوفه دعوت کرده‌اند، حتماً من مرد پیروز میدان هستم و حکومت را در دست می‌گیرم؛ بنابر این حالا که اوضاع برخلاف تصور شما پیش آمده است، هرگز ملاحظه این چیزها را نکنید و بروید.

آن روایت معروف هم هست که حضرت سکینه"س" فرمود: بعد از اینکه پدرم این خطبه را خواند، دیدم اینها ده تا ده  تا، بیست تا بیست تا، همین طور دارند می‌روند. یعنی اینها برای کمک به اقامۀ حق و دفع باطل نیامده بودند.

خوب، پس چه کسانی باقی ماندند؟

فقط آن کسی تا آخر با حضرت باقی می‌ماند که تشخیص داده است و وظیفۀ خودش می‌داند و عقلش می‌گوید که این حق است و این حق باید حمایت و اعانت شود و آن باطل است و باید اِماته شود [بمیرد] و از بین برود. لذا حضرت می‌گوید اگر می‌مانی، برای اقامۀ حق و ابطال باطل بمان؛ نه برای پیمانی که با من بستی. این پیمانها به درد نمی‌خورد. بله، اگر آن پیمانی که با من بستی بر این محور بود که من حق هستم، از آن پیمان نباید دست برداری. بنابر این کسانی که دنبال نهی از منکر و اِماتۀ باطل و اقامۀ حق بودند ایستادند و ماندند.

اول ابوالفضل"ع" بلند شد و گفت: کجا برویم ما؟! برویم تا پس از تو زنده بمانیم؟! زندگی بدون تو به درد نمی‌خورد...

بعد اصحاب یکی یکی بلند می‌شوند و اظهار وفاداری می‌کنند.

اینجاست که مسلم بن عوسجه بلند می‌شود و آن تعبیر را می‌کند که اگر من را بکشند و بعد زنده کنند و دوباره بکشند و بسوزانند و خاکسترم را به باد دهند و این کار  هفتاد بار هم تکرار شود، من دست از تو بر نمی‌دارم...

وقتی رفتنی‌ها رفتند

و ماندنی‌ها ماندند،

امام حسین"ع" گفت: حالا به شما بگویم که همۀ شما فردا شهید می‌شوید.

وقتی حسین"ع" این تعبیر را می‌کند، در بین اینهایی که نشسته بودند، فرزند حسن "ع" که یک نوجوان است، به عمو می‌گوید: عمو جان! من هم جزو این شهدا هستم یا نه؟

حسین"ع" به او می‌گوید: عزیزم! «کَیفَ المَوتُ عِندَک»؟ بگو ببینم مرگ در راه خدا و برای اقامه حق در ذائقۀ تو چگونه است؟

قاسم منظور عمو را خوب فهمید؛ چون جوابِ ذائقه‌ای داد.

گفت: « أَحلی مِنََ العَسَل»؛

یعنی شهادت در راه اقامۀ حق و معروف و ابطال باطل و منکر، در ذائقۀ من از عسل شیرین‌تر است.


#کتاب "سلوک عاشورایی" خلاصه مباحث حاج آقا مجتبی تهرانی

۹۶/۰۷/۰۵
فاطمه ...

نظرات  (۲)

۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۳:۱۷ قاسم صفایی نژاد
از عسل گفتم قد رعنای تو آمد به یاد
پاسخ:
...
بیشتر مباحثی که این استاد عرض کردن از جمله همین رقم ۲۱۰۰ یار امام و قصه خاموش کردن چراغ‌ها و رفتن اصحاب از تحریفات واقعه عاشورا هستن و صحت ندارن.
پاسخ:
به نظر تاکید ایشان بر روی برخی مقاتل به دلیل همین وجه تحریفی بوده ولی در کل مبحث ایجاد خللی نمیکنه چون به هر حال کسانی ولو اندک امام رو ترک کردند و کسانی هم مانند. بحث سر علت ماندن و رفتن افراد هست نه تعدادشان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">