سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

91.داریم مگه اىنجورى

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ب.ظ
ما از صبح هی سر خودمون رو گرم کردیم هی زیر چشمی گوشی رو نگاه کردیم ببینیم بالاخره یکی زنگی پیامکی پیامی دایرکتی بووووقی میزنه یا نه که دریغ. دروغ نگم سر ظهری همراه اول یه پیامک داد. دیگه عصری دیدیم خانواده هم به روشون نمیارن گفتیم حداقل پاشیم بریم به یه کار عقب مونده برسیم. آقای بابا اومدن برن سر کار گفتیم میخوایم بریم جواب ازمایش نشون دکتر بدیم ویزیت لطفا😁 یکم نگاه فرمودن گفتن بازار نمیای بریم؟ گفتیم بازار! تو این سیل بارون؟ بازار چه خبراست؟ یک نگاه خندان فرمودند گفتند یه خبری هست حالا.
اینجا بود که ابجی کوچیکه از اون طرف سالن فریاد زنان اعلام کرد میخواد برات کادو تولد بخره دیگه بابا! 
گفتیم چی شد چی شد تو خبر داری بگو بینم چی میخواد بخره
فرمودند شاید انگشتر میخواد بخره برات.یه ساعت پیش مامان رفت تو اتاق در رو بست گفت امروز تولد بچه ست نمیخوای ببری براش چیزی بخری؟
ما خنده کنان بازگشتیم نزد آقای بابا گفتیم نگاه کن پدر جان بی حکمت نیست علمای فن میفرمان دو نفر در یک خانه ممکن هست بزرگ بشن ولی خلقیاتشون متفاوت باشه, من اینجا بودم متوجه نشدم اون از اون طرف فهمید. آقای پدر هم خنده کنان یه چیزی در مورد گوش تیز ته تعازی منزل فرمودن😂
بالاخره ما اومدیم جمع جور کنیم بریم دکتر که مامان خانم اومدن. ما هم سریش طور که جان من چی میخواد بخره؟ بین خودمان بماند از اونجا که مامان خانم تهدید فرمودن دیگه همین انگشتر طلا و نقره و در و عقیق اینا برات بسه دیگه برات انگشتر نمیخرم بمون او .... 😀 اومد بگو بخره (خب از طلاجات فقط گردنبند و انگشتر دوست دارم به گردنبند هم حساسیت دارم پس سر انگشتر تلافی کردم) میدونستم انگشتر نمیخرن😉
خلاصه فرمودن آقای بابا چرخ خیاطی ای که قول داده بودن رو  قراره بالاخره بخرن✊✌ ما هم بشکن زنان اومدیم بریم دکتر که فرمودن کجا؟ بیا این پول رو بگیر داری میای برامون کیک بخر. یه چند لحظه همینطور :| هی یه نگاه به مامان خانم فرمودیم یه نگاه به آقای بابا. بالاخره گفتیم والا این جور تولد نوبره ها😂
هیچی دیگه رفتیم و برگشتنی کیک خریدیم اوردیم دسته جمعی جای شما خالی میل فرمودیم کلی هم غر زدیم که اقا چه معنی داره کیک رو ما خریدیم اقای بابا هم که افتاب بشه میریم خرید کادوشون حداقل مامان خانم و ابجی کوچیکه پاشید برید دو تا لپ لپ بخرید جای کادو ییارید بدید دلمان شاد بشه که علیرغم مخالفت اولیه بالاخره تسلیم شده و اقای بابا رو مجددا به سوپر مارکت سر کوچه فرستاده و ایشون هم با توجه به موجود نبودن لپ لپ دو تا سک سک خریدن .
این بود انشای اینجانب . دست و جیغ و هورا و این حرف ها

#اگه میخواید بپرسید تو سک سک ها چی بود عرض کنم خدمتتون یه جاکلیدی بره ناقلا و یه حوله جادویی باب اسفنجی 😐
#ممنونم از همه بابت نظراتتون تو مطلب قبلی. با بعضیاش خندیدم و با بعضی گریه کردم. همچنان منتظر نظرات هستم تا ان شاالله یک جا تاییدشون کنم
۹۶/۱۰/۳۰
فاطمه ...

نظرات  (۴)

تولدتون مبارک باشه!
انشاالله روزهای فوق العاده ای در پیش داشته باشید! ؛)
پاسخ:
ممنون الهه جانم
همچنین شما ان شاالله
مبارکه
پاسخ:
ممنونم ستاره جان
حسابی یه کودک درونت رسیدی ها لپ لپ و سک سک و غرغر و قسعلیهذا:-)

و تبریک مجدد بابت تشریف فرمایی جنابتان به این دنیا:-):-):-):-):-)
پاسخ:
کودک درونم دید خبری از سورپرایز و این جنگولک بازیا نیست خودش دست به کار شد
فقط مشکل این بود که طفلی یکم بیش فعاله :))

ممنون عزیزم :*
۰۲ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۵۴ قاسم صفایی نژاد
تولدتون مبارک. ان شالله سال پیش رو بهترین سال زندگی‌تون تا اینجا باشه
پاسخ:
ممنون و متشکر
ان شاالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">