سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

+سلام

×سلام عزیزم بفرما. خب چی شده ؟

+گلودرد گوش درد سردرد اب ریزش بینی تب و لرز و کوفتگی. فکر نکنم دیگه علامت دیگه بوده باشه بهش گرفتار بشم.

×واقعا !




#کی میرسد خیال طبیبان به درد من؟

 دردم بدان رسید که نتوان خیال کرد (هلالی جغتایی)

۶ نظر ۲۴ آذر ۹۶ ، ۲۰:۴۰
فاطمه ...
هر روز کتابخونه رفتن و درس خوندن رسید به اولین ازمون ازمایشی فردا و هر شب خیاطی کردن رسید به ارسال اخرین بسته سفارشات. 
در توصیفم همین بس که خسته ام پر از دلهره و در اوج تناقضات ...

۳ نظر ۲۴ آذر ۹۶ ، ۰۰:۱۹
فاطمه ...
به دیوار بین چهارچوب در بالکن و میز نهارخوری تکیه داده بود. زلزله که شد جیغ زنان مسیر سالن رو در پیش گرفت. نمیدونم چطور پیش خودش حساب کرده بود که میتونه از بین اون جمعیت بگذره و سه طبقه رو پایین بره و از زلزله جلو بزنه!

#آغوش امن خدا رو هم همینطور رها میکنیم به امیدهای واهی

سنجاقک:
اولا مدرسه که میرفتیم میگفتن بهترین کار پناه گرفتن در اولین چهارچوب, کنج یا میز و بدترین کار فرار به سمت راه پله. پس تو مدرسه چی یاد گرفتن اینا!
دوما من تازه عمق دسته گل جناب جهانگیری رو درک کردم. آنچنان وحشتی به جان ساکنین مسکن مهر که بماند, به جان اقوام ساکنین مسکن مهر هم انداختند که ... . فقط میتونم بگم خدا امواتت رو بیامرزه جناب حقانیان.
۳ نظر ۱۵ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۹
فاطمه ...
میرفتم به سمت جاکفشی که متوجه شون شدم. گوشی رو دادند به خانمی و خودشون جلوی بنر شهدای مدافع حرم استان ایستادند. اومدم عقب تا عکسشون خراب نشه. کنار گوشم گفت تو جبهه با هم بودند الان بعد سال ها همدیگه رو تو مسجد دیدند. لبخند زدم به یاد اون شب که وقتی از کلاس برمیگشتم راننده ای که من و آقای بابا رو سوار کرد وسط راه گفت من فکر کنم شما رو میشناسم شما تو جبهه فرمانده دسته مون بودی. تمام ادرس ها رو هم درست داد اما چون اون زمان کم سن بود و تغییر قیافه ش در گذر زمان محسوس متاسفانه آقای بابا به یاد نیاوردش. تمام مسیر از منطقه گفتند و اخر هم ما رو به جای ایستگاه تا خونه رسوند. 

#آخرش خودم ازشون عکس گرفتم. یکی شون به شدت آشنا بود. کی میدونه؟ شاید عکس جفتشون لا به لای عکس های جبهه آقای بابا بوده!
۱ نظر ۱۳ آذر ۹۶ ، ۱۸:۴۷
فاطمه ...

قبلا ها دو روز که به روز نمیشدی ارسال نظرات شروع میشد:

کجایی؟

خوبی؟

هستی؟

حالا بیست روز هم که نباشی دریغ از یک زنده ای؟


#من زنده ام فقط سرم یکم به درس و خیاطی مشغوله یکمم بیشتر دلم برای بلاگی ها تنگ شده. همین

۶ نظر ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۱۵
فاطمه ...