سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

پیشنهاد امروز

جمعه, ۹ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۵۲ ق.ظ
جشن که تموم شد مسیر رو بلد نبودم. تا یک جایی با بچه ها همراه شدم تا به خیابون اصلی برسم. از هر دری صحبت کردیم. از اعتکاف و کنکور بگیر تا روحانی و احمدی نژاد. 
اخر مسیر یکی شون گفت بگرد یکی رو پیدا کن که مثل خودت باشه.
گفتم یعنی اطلاعیه بدم روزنامه؟
باز خنده ش گرفت و گفت اره اره.
گفتم باشه باشه و از هم جدا شدیم و ... بماند



#ببخشید که نظرات چندتا پست اخیر و مخصوصا پست اخر رو جواب ندادم. ممنونم از راهنماییهای همه بزرگواران. فکر کنم در حد همون زنگ زدن دو تا واسطه بمونه و تمام.
۹۷/۰۶/۰۹
فاطمه ...

نظرات  (۱)

قسمت بماند ماجرا اینه 
از هم جدا شدیم 
و من برگشتم پیش خودم و احساس باطنیم خالی از ذره ای خنده
و تو مسیری که باید تنها طی میکردم رفتم سراغ گوشی
 تا حداقل خوشی های دوستام رو بهشون تبریک بگم
این شماره رو بگیر بعدی رو بگیر بعدی رو بگیر بعدی رو بگیر دوباره بگیر ...
 و هیچ کدومشون برنداشتن
هیچکدومشون
انگار که لازم نشوره نبره!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">