سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

ما از صبح هی سر خودمون رو گرم کردیم هی زیر چشمی گوشی رو نگاه کردیم ببینیم بالاخره یکی زنگی پیامکی پیامی دایرکتی بووووقی میزنه یا نه که دریغ. دروغ نگم سر ظهری همراه اول یه پیامک داد. دیگه عصری دیدیم خانواده هم به روشون نمیارن گفتیم حداقل پاشیم بریم به یه کار عقب مونده برسیم. آقای بابا اومدن برن سر کار گفتیم میخوایم بریم جواب ازمایش نشون دکتر بدیم ویزیت لطفا😁 یکم نگاه فرمودن گفتن بازار نمیای بریم؟ گفتیم بازار! تو این سیل بارون؟ بازار چه خبراست؟ یک نگاه خندان فرمودند گفتند یه خبری هست حالا.
اینجا بود که ابجی کوچیکه از اون طرف سالن فریاد زنان اعلام کرد میخواد برات کادو تولد بخره دیگه بابا! 
گفتیم چی شد چی شد تو خبر داری بگو بینم چی میخواد بخره
فرمودند شاید انگشتر میخواد بخره برات.یه ساعت پیش مامان رفت تو اتاق در رو بست گفت امروز تولد بچه ست نمیخوای ببری براش چیزی بخری؟
ما خنده کنان بازگشتیم نزد آقای بابا گفتیم نگاه کن پدر جان بی حکمت نیست علمای فن میفرمان دو نفر در یک خانه ممکن هست بزرگ بشن ولی خلقیاتشون متفاوت باشه, من اینجا بودم متوجه نشدم اون از اون طرف فهمید. آقای پدر هم خنده کنان یه چیزی در مورد گوش تیز ته تعازی منزل فرمودن😂
بالاخره ما اومدیم جمع جور کنیم بریم دکتر که مامان خانم اومدن. ما هم سریش طور که جان من چی میخواد بخره؟ بین خودمان بماند از اونجا که مامان خانم تهدید فرمودن دیگه همین انگشتر طلا و نقره و در و عقیق اینا برات بسه دیگه برات انگشتر نمیخرم بمون او .... 😀 اومد بگو بخره (خب از طلاجات فقط گردنبند و انگشتر دوست دارم به گردنبند هم حساسیت دارم پس سر انگشتر تلافی کردم) میدونستم انگشتر نمیخرن😉
خلاصه فرمودن آقای بابا چرخ خیاطی ای که قول داده بودن رو  قراره بالاخره بخرن✊✌ ما هم بشکن زنان اومدیم بریم دکتر که فرمودن کجا؟ بیا این پول رو بگیر داری میای برامون کیک بخر. یه چند لحظه همینطور :| هی یه نگاه به مامان خانم فرمودیم یه نگاه به آقای بابا. بالاخره گفتیم والا این جور تولد نوبره ها😂
هیچی دیگه رفتیم و برگشتنی کیک خریدیم اوردیم دسته جمعی جای شما خالی میل فرمودیم کلی هم غر زدیم که اقا چه معنی داره کیک رو ما خریدیم اقای بابا هم که افتاب بشه میریم خرید کادوشون حداقل مامان خانم و ابجی کوچیکه پاشید برید دو تا لپ لپ بخرید جای کادو ییارید بدید دلمان شاد بشه که علیرغم مخالفت اولیه بالاخره تسلیم شده و اقای بابا رو مجددا به سوپر مارکت سر کوچه فرستاده و ایشون هم با توجه به موجود نبودن لپ لپ دو تا سک سک خریدن .
این بود انشای اینجانب . دست و جیغ و هورا و این حرف ها

#اگه میخواید بپرسید تو سک سک ها چی بود عرض کنم خدمتتون یه جاکلیدی بره ناقلا و یه حوله جادویی باب اسفنجی 😐
#ممنونم از همه بابت نظراتتون تو مطلب قبلی. با بعضیاش خندیدم و با بعضی گریه کردم. همچنان منتظر نظرات هستم تا ان شاالله یک جا تاییدشون کنم
۴ نظر ۳۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۵۸
فاطمه ...
سه روز دیگه بیست و هفت ساله میشم. 
مهمه؟ 
مهم نیست 
اما اینکه به تصوراتی که از خودم در بیست و هفت سالگی داشتم هیچ شباهتی ندارم چی؟ اینم مهم نیست؟!
باید احساس شکست کنم یا ناامیدی؟!
نمیدونم.


#لطفا توی نظرات از تصوراتتون درباره من بنویسید. همین چیزهایی که گاهی عمومی و خصوصی میگید و اشتباه یا درست از اب درمیاد. بهش نیاز دارم
۱۱ نظر ۲۷ دی ۹۶ ، ۲۳:۵۹
فاطمه ...
امار و احتمال ..... است

#باید ازش پرسید از این همه نچسبی چی به دست میاری آخه
۵ نظر ۲۳ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۹
فاطمه ...

یه روز تو تاکسی نشسته بودم و بیرون رو نگاه میکردم که تیپ و لباس و آرایش یک خانمی توجه ام رو جلب کرد. بعد از اون تا مدت ها برام دغدغه بود که اگه هدف از این حجم آرایش قشنگ شدن هست پس چرا بعضیا خودشون رو جوری درست میکنند که آدم از دیدنشون وحشت میکنه.


#الان چهره محجبه الهه حصاری رو دیدم تو دورهمی باز یاد خاطره بالا افتادم

۶ نظر ۲۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۵۲
فاطمه ...
ناشکری نکن


#چقدر خوبه که قرار نیست تا ابد تو این دنیا و بین آدماش بمونیم
۴ نظر ۲۰ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۸
فاطمه ...

یه بنده خدا دیگه هم هست که دیشب با افتخار و احتمالا بشکن زنان اعلام کرد از هفته گذشته دیدار 19 دی رهبری رو پیش بینی کرده. حالا ایشون کلا اشتباه داره میزنه باهاش کاری نداریم. ولی به اون بزرگوار سازنده فیلم تبلیغاتی حاج آقا در انتخابات 84 بفرمایید در اولین سالگرد اون مرحوم خوب بود به جای افشای دروغ مشترکی که به شهید بهشتی بستند بهتر بود یه خاطره میگفتن از خوبیهای حاج آقا بلکه زبون به خدا بیامرزی بچرخونیم.


#نسبت به قیام 19 دی56 قم که هر سال در سالگردش مردم قم میرن دیدار رهبری حس خاصی دارم. خود شروعش از یک طرف و امتدادش با نهضت چهلم ها از طرف دیگه.

۴ نظر ۱۹ دی ۹۶ ، ۲۰:۳۷
فاطمه ...
میگم میخوای درس بخونی
 میگه اره
اره و کوووووفت
نیم ساعته رفته ارایش کرده نشسته تا پسره برسه. یه کتابم جلوش گذاشته که مثلا داره درس میخونه ولی در اصلش اینه که سرش یا تو گوشیه یا تو در و دیوار
خو تو که نوشتنی نداری بیا بشین رو صندلی همون کتابو بذار رو پات تا فردا بهش زل بزن بذار من بیچاره برم بند و بساطم رو بذارم رو میز مطالعه
الان بزنم شت و پتت کنم 
اصلا الهی پسره قالت بذاره کنکور هم هیچ جا قبول نشی

#از سری داستانهام با جوجه کنکوری ها توی کتابخونه


13:20 نوشت:
مادر گرامی بچه رو تو یه جای عمومی تنها میفرستی بیاد سرویس بهداشتی که بچه هم در رو روی خودش قفل کنه بعد نتونه بازش کنه جیغ و داد راه بندازه
اگه از ترس بلایی سر بچه میومد خانم میخواست همه رو از دم اعدام کنه
اصلا شما که نمیخوای همراهش بری خو پسر بچه ت رو میفرستادی مردونه
وضو گرفته بودم داشتم جورابم رو میپوشیدم که به جیغ آقا و هول کردن مادرش عجله کردم به داد بچه برسم زدم جورابم رو نصف کردم
تا شب باید با جوراب جر واجر شده سر کنم
خواهران گرامی هشدار بنیتا رو که جدی نمیگیرید حداقل سوراخ روی درز جوراب نمازتون رو جدی بگیرید
۴ نظر ۱۸ دی ۹۶ ، ۱۱:۴۸
فاطمه ...
شما وقتی جدایی دین از سیاست رو به عنوان هدف قیام!ت اعلام میکنی دیگه نباید مخاطبت رو با آیه 11 سوره رعد (... لا یغیر ما بقوم ...) تشویق به حضور در اعتراضات کنی و کشته های قیام!ت رو شهید خطاب کنی. اینا مال رژیم جمهوری اسلامی هست. شما برو یه چی مناسب قیام!ت پیدا کن.

#شما اگه دیدید این بنده خدا رو بهش بگید اشتباه نزنه
۵ نظر ۱۸ دی ۹۶ ، ۰۰:۰۶
فاطمه ...

تلگرام همچنان فیلتره و فیلترشکن هم بگیر نگیر داره

عکس کار رو تو اینستا میفرستم اما خبری از آن شدن مشتری نیست

پیام میدم بهش

میگه گوشیش خرابه و تبلت بچه ش رو برداشته که اینستا نداره روش

عکس رو به رسم اون قدیم ها اپلود میکنم و لینکش رو پیامک میکنم تا قبل از ثابت کردن عروسکها با چسب اگه تغییری میخواد براش بدم که البته راضی هست و همین شکل رو میپسنده

یاد اولین مشتری اینترنتیم افتادم

چقدر خندیدیم با هم

اون سفارشش رو اشتباه زیر یه کار دیگه ثبت کرد 

من یادم رفت و شماره تماس و اسمش رو نگرفتم

مسئول پست چقدر تعجب کرد که میخوام بسته رو به اسم مستعارش بفرستم

هستی بانو جان؟

من یادم نمیره اولین کسی که بعد مامان و ابجی کوچیکه بهم اعتماد کرد و اینترنتی سفارش داد شما بودی خانم الف مهربونم


#http://l1l.ir/3lmy

۱۵ نظر ۱۶ دی ۹۶ ، ۱۳:۲۳
فاطمه ...

الان یهویی دلم گالش گل و شلی خواست


#دل جان !!!

#دیگه نه خونه مادربزرگی هست که حیاطش گلی و شلی باشه و نه مادربزرگ و پدربزرگی


بعدا نوشت:

تصویر از نت برای دوستانی که نمیدونستند در مورد چی صحبت نوشتم. گالش یک نوع کفش پلاستیکی قدیمی هست.

۷ نظر ۱۵ دی ۹۶ ، ۰۰:۴۰
فاطمه ...