سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

3.نگاهش کردم، نگاهم نکرد

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ب.ظ
از بانک میرفتم به بانک تا بعدش بروم خیاطی و بعد مرکز خدمات کامپیوتری. یک لحظه مشغول دسته کیفم شدم و سر که بلند کردم دیدمش.
نگاهش خیره بود. از یک قدمی اش رد شدم، تکان نخورد. برگشتم. پیرمردی از کنارش رد شد و باز تکان نخورد. همچنان نشسته بود و خیره نگاه میکرد به گوشتهای داخل قصابی. گربه طفلکی!
۹۶/۰۴/۲۲
فاطمه ...

نظرات  (۵)

گربه‌های گرسنه‌ی رشت :| دلم میسوزه گاهاً واسشون. تا جایی که دیدم وضعشون داغونه.
پاسخ:
طرفای ما که از بس لای آشغالا اسراف میشه خوش خوشانشونه
لووووووس :))))
پاسخ:
قربانت :)
۲۳ تیر ۹۶ ، ۰۸:۴۱ خانوم فاف
گربه ها رو دوست ندارم 😐 اذیت می کنن
پاسخ:
نازن ولی زود لوس میشن :/
:)
پاسخ:
بد دوره ای شده!
۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۳:۱۹ پلڪــــ شیشـہ اے
ایول به تعلیق.
چه سختش بوده.
در عوض گربه ها این جا خیلی پرو هستن.
یه گربه سفید رنگ هست که زمستونا پیله میکنه هی میخواد بیاد توی اتاق. در اتاق به ایون مون کشوییه ناقلا بلده بازش کنه. اون سری پشت در ایستادیم با پا کیپش کردیم که باز نکنه قدش رو بلند کرد و روی پاهاش ایستاد پشت شیشه. خواهرم رفت دوربینش و آورد ازش عکس بگیره. میاد اون جا دستش و میزاره روی لبه شیشه و ما رو نگاه می کنه. فکر کنم مقابل دوربین انواع مختلف ژست ها رو گرفت. اصلا حیا نکرد که کلی شلوغ کردیم پشت پنجره، بترسه و بره =|
پاسخ:
دلم سوخت براش :/

عجب کمدی ای بوده :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">