سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

۱۸ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

جشن نیمه شعبان امسال خونه حاج خانم خدا بیامرز که امروز مراسم سومشون بود. راحیل کامل نمیخوابید که مادرش بره نماز بخونه. خواب و بیدار میشد مدام. گفتم من نماز مغربم رو خوندم تو برو بخون من هستم. رفت وضو گرفت و اومد قامت بست. نشستم کنار راحیل و تا چشم باز میکرد جاش رو تکون میدادم. دختر و پسر کوچولویی اومدن بالا سرش نشستن. دختره یکم نازش کرد و بعد گفت خاله؟ گفتم جانم! گفت اسم دختروتون چیه؟ گفتم من که دختر ندارم! گفت پس این چیه؟ دلم غنج رفت. گفتم این راحیله دختر اون خاله س.

ماه رمضون امسال خواهر جوان سال همسایه چندین ساله مون فوت کرده بود. یه متن کوتاه نوشتم در مورد دخترش که امسال کلاس اولیه. نمیدونم کجاش ناواضح بود که یکی از خواننده ها نظری گذاشت به این مضمون که خدا دخترتون رو حفظ کنه. دلم باز غنج رفت.

امروز چون مراسم حاج خانم میرفتم, چادر سر کردم. سر راه موقع برگشت هم باید چند تا چیز میخریدم و خلاصه دستم پر بود و هوا هم سرد. از میدون دربست گرفتم و اومدم خونه. در رو باز کردم که پیاده بشم راننده گفت خونه تون اینجاست؟ گفتم بله! گفت دخترتون رو آوردم صبح. گفتم خواهرم بود. گفت اها! 
چیه خب؟ توقع نداشتید که باز دلم غنج بره؟ حالا درسته چادر میذارم سنم بیشتر نشون میده ولی نه اینقدر که دختر بیست و دو ساله داشته باشم! انصاف هم خوب چیزیه.

#اومدم داخل خونه به مامان میگم اینجوری گفته راننده, میگه تو رفتی پست بسته نمدهات رو اورد پرسید خانم ...؟ گفتم نه, مادر خانم ... .
#اصلا وضعی! دخترم کجایی؟
۴ نظر ۱۳ مهر ۹۶ ، ۲۲:۵۵
فاطمه ...
شر شر بارون پاییز به اندازه کافی محزون هست
چه برسه به اینکه شب  وداع با مادرت هم باشه
امان از دل رفیقم
خیلی بی معرفتم که نه پای رفتن داشتم امروز نه دل دیدن غمش رو
همه ش صورت حاج خانم جلو چشمم هست
اول راهرو می نشست رو صندلی 
جوری که از در که میرفتی تو ببیندت و بلند بشه 
برای خوشامدگویی مجلس روضه علمدار
خوشامد بگه برا روضه اربعین آقا
خوشامد بگه برا جشن نیمه شعبان
بلند بلند صلوات فرستادناش
اروم اروم با اون پا درد راه رفتناش و سرکشی کردناش
که نذری و خیراتی به همه برسه
چقدر مهربون بودی
چقدر ساده و صمیمی بودی
روحت شاد حاج خانم 


#مقدور بود هدیه به روح حاجیه خانم فاتحه ای قرائت کنید
۳ نظر ۱۱ مهر ۹۶ ، ۰۱:۳۱
فاطمه ...
نصر بن یحیى که از اهل ثقه و مورد اعتماد اهل سنت است، می‌گوید:
علی بن ابی‌طالب «رضی الله عنه» را در خواب دیدم. به او گفتم: ای امیرالمؤمنین! مکه را فتح می‌کنید و به مردم می‌گویید: هرکس وارد منزل ابوسفیان شد در امان است، سپس بعد از آن‌تاریخ، بر فرزندت حسین (علیه السلام)، آن می‌رود که رفت!
ایشان به من فرمودند: آیا ابیات شعر ابن‌الصیفی را در این باب نشنیده‌ای؟
گفتم: خیر.
فرمودند: برو و از خودش بشنو!
از خواب بیدار شدم و به سوی منزل «حیص‌بیص»[لقب ابن‌الصیفی] شتافتم، وآنچه در خواب دیده بودم، به او گفتم.
آهی کشید و با حالت گریه گفت: بخدا قسم این اشعار را نه به زبان آورده‌ام و نه برای کسی نوشته‌ام و همین شب قبل آنها را سروده‌ام.
سپس آن ابیات را برایم خواند: 

مَلَکنا فکان العفوُ مِنّا سجیَّةً
فلمّا ملکتم سالَ بِالدَّمِ أبطَحُ‏
هنگامی که ما به حکومت رسیدیم، خُلق و خوی ما گذشت بود
و هنگامی که شما به قدرت رسیدید، سیل خون به راه انداختید 

و حَلَّلتُموا قتلَ الأُسارى و طالَما
غَدَونا عَلَى الأَسرى فنَعفو و نَصفَحُ‏
شمایان قتل اسیران را حلال داشتید در حالی که
سیرت ما این بود که از اسیران می‌گذشتیم و می‌بخشیدیمشان 

و حَسبُکموا هذَا التَّفاوتُ بَینَنا
و کُّلُّ‏ إناءٍ بالَّذی فیه یَنضَح
و همین فرق بین ما و شما کافی است
که: «از کوزه همان برون تراود که در اوست»

#کتاب «حَیاةُ الحَیَوان الکبریٰ» نوشته کمال‌الدین الدمیری ادیب قرن هشتم هـ.ق

#اَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ...
۲ نظر ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۶:۰۶
فاطمه ...
روایتی است که شیخ مفید نقل می‏کند و سند آن به فَرَزدَق می‏رسد.
فرزدق به همراه مادرش به سمت مکّه می­رفت که در راه پیش امام حسین(علیه السلام) آمد و پرسید چه شد که شما راه افتادی و حج هم به جای نیاوردی؟ صحبت‏هایی کردند تا اینکه حضرت فرمود: «أَخْبِرْنِی عَنِ النَّاسِ خَلْفَکَ»؛ یعنی مرا از اوضاع مردمى که نهادى و آمدى آگاه کن. چون فرزدق از کوفه آمده بود، حضرت از او می‏پرسد بگو ببینم کوفه چه خبر بود؟
فرزدق می‏گوید: «الْخَبِیرَ سَأَلْتَ قُلُوبُ النَّاسِ مَعَکَ وَ أَسْیَافُهُمْ عَلَیْکَ وَ الْقَضَاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ قَالَ صَدَقْتَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ». به حضرت عرض کردم از شخصِ باخبرى جویا شدى! قلوب مردم با تو است، ولى شمشیرهاى آنان علیه تو است. قضا و قَدَر از آسمان نازل مى‏شود و خدا هم هر عملى بخواهد انجام می‏دهد. حضرت هم فرمود راست می‏گویی؛ امور قبلى و بعدى به دست قدرت خدا است.
حضرت جمله آخر فرزدق را تصدیق کرد. فرزدق گفت: «وَ الْقَضَاءُ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ»؛ حضرت هم فرمود: «صَدَقْتَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ»(بحارالانوار، ج 44، ص 365) یعنی این عبارت را تصدیق کرد، امّا عبارت اوّلش را تصدیق نکرد که  گفت: «قُلُوبُ النَّاسِ مَعَکَ وَ أَسْیَافُهُمْ عَلَیْکَ». 
حسین(علیه السلام) این را قبول نکرد که دل‏های آن‏ها با ایشان و شمشیرهایشان علیه ایشان باشد. چنین چیزی نمی­شود! چون دست و پا و چشم و گوش و همة اعضا و جوارح تابع دل هستند.
قرآن کریم می‏فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّه».(سوره مبارکه آل عمران، آیه 31) یعنی  بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد. 
«فاء» در «فَاتَّبِعُونی» به معنای تفریع است؛ یعنی اگر شما واقعاً خدا را دوست دارید، پس از من پیروی کنید. یعنی محبّت که جایگاه آن دل است، پیروساز است. اگر در قلبی تعلّق به کسی باشد، اعضا و جوارح هم تابع قلب می‏شوند و از محبوب پیروی می‏کنند.
البته حالا به اینکه دل تحت تسخیر چه چیز باشد کاری ندارم؛ گاهی قلب تحت تسخیر عقل است و گاه مسخّر شهوت می‏شود. ما فعلاً به این کاری نداریم؛ امّا بحثِ قلب است که اگر محبّت به کسی در قلب انسان بود، از او پیروی خواهد کرد. بنابر این، امام حسین(علیه السلام) قسمت اوّل حرف فرزدق را قبول نکرد. البته چیزی هم به او نگفت؛ ولی فقط بخش دوم کلام او را تصدیق کرد. 

#حاج آقا مجتبی تهرانی, هفتم محرّم ‏الحرام 1426هـ.ق - بهمن 1383
۳ نظر ۰۹ مهر ۹۶ ، ۰۱:۵۸
فاطمه ...

همه شما شنیده‌ ایدکه امام حسین"ع" شب عاشورا که همۀ اصحاب جمع بودند خطبه خواند. من در بعضی مقاتل دیده‌ام که تا دو هزار و صد نفر نوشته‌اند که با حسین"ع" بودند.

فرمایشی که حضرت در آن خطبه داشت این بود که اینهایی که می‌بینید چندین هزار و چندین ده هزار آمده‌اند، با شما کاری ندارند؛ اینها من را می‌خواهند.

حتی در یک مقتل دیده‌ام که امام حسین"ع" فرمود که اگر من را روی هوا هم ببینند، طلب می‌کنند و می‌گیرند و با شما کاری ندارند. بنابر این حتی استثنا هم نکرد، هم اصحابش را خطاب کرد و هم خویشاوندانش را و گفت این شب را برای خودتان مثل یک شتر راهوار در خدمت بگیرید و هر کدام دست یکی از اهل بیتم را بگیرید و بروید؛ هر که می‌خواهد برود، برود.

در بعضی از مقاتل هست که حضرت فرمود من بیعتم را از شما برداشتم. یعنی یک وقت شما در این ملاحظه گرفتار نشوید که بگویید ما با این آقا یک پیمانی بسته‌ایم و این پیمان، شما را در رودربایستی قرار دهد. من آن بیعت و پیمان را از شما برداشتم.

حتی در بعضی از خطبه‌هایشان دیده‌ام که اول به آنها می‌فرماید شما که با من آمدید، در ذهنتان این بود که با اینهمه نامه‌ای که برای من آمده و من را به کوفه دعوت کرده‌اند، حتماً من مرد پیروز میدان هستم و حکومت را در دست می‌گیرم؛ بنابر این حالا که اوضاع برخلاف تصور شما پیش آمده است، هرگز ملاحظه این چیزها را نکنید و بروید.

آن روایت معروف هم هست که حضرت سکینه"س" فرمود: بعد از اینکه پدرم این خطبه را خواند، دیدم اینها ده تا ده  تا، بیست تا بیست تا، همین طور دارند می‌روند. یعنی اینها برای کمک به اقامۀ حق و دفع باطل نیامده بودند.

خوب، پس چه کسانی باقی ماندند؟

فقط آن کسی تا آخر با حضرت باقی می‌ماند که تشخیص داده است و وظیفۀ خودش می‌داند و عقلش می‌گوید که این حق است و این حق باید حمایت و اعانت شود و آن باطل است و باید اِماته شود [بمیرد] و از بین برود. لذا حضرت می‌گوید اگر می‌مانی، برای اقامۀ حق و ابطال باطل بمان؛ نه برای پیمانی که با من بستی. این پیمانها به درد نمی‌خورد. بله، اگر آن پیمانی که با من بستی بر این محور بود که من حق هستم، از آن پیمان نباید دست برداری. بنابر این کسانی که دنبال نهی از منکر و اِماتۀ باطل و اقامۀ حق بودند ایستادند و ماندند.

اول ابوالفضل"ع" بلند شد و گفت: کجا برویم ما؟! برویم تا پس از تو زنده بمانیم؟! زندگی بدون تو به درد نمی‌خورد...

بعد اصحاب یکی یکی بلند می‌شوند و اظهار وفاداری می‌کنند.

اینجاست که مسلم بن عوسجه بلند می‌شود و آن تعبیر را می‌کند که اگر من را بکشند و بعد زنده کنند و دوباره بکشند و بسوزانند و خاکسترم را به باد دهند و این کار  هفتاد بار هم تکرار شود، من دست از تو بر نمی‌دارم...

وقتی رفتنی‌ها رفتند

و ماندنی‌ها ماندند،

امام حسین"ع" گفت: حالا به شما بگویم که همۀ شما فردا شهید می‌شوید.

وقتی حسین"ع" این تعبیر را می‌کند، در بین اینهایی که نشسته بودند، فرزند حسن "ع" که یک نوجوان است، به عمو می‌گوید: عمو جان! من هم جزو این شهدا هستم یا نه؟

حسین"ع" به او می‌گوید: عزیزم! «کَیفَ المَوتُ عِندَک»؟ بگو ببینم مرگ در راه خدا و برای اقامه حق در ذائقۀ تو چگونه است؟

قاسم منظور عمو را خوب فهمید؛ چون جوابِ ذائقه‌ای داد.

گفت: « أَحلی مِنََ العَسَل»؛

یعنی شهادت در راه اقامۀ حق و معروف و ابطال باطل و منکر، در ذائقۀ من از عسل شیرین‌تر است.


#کتاب "سلوک عاشورایی" خلاصه مباحث حاج آقا مجتبی تهرانی

۲ نظر ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۲:۴۳
فاطمه ...

از بچگیش همینجوری کله شق بود. هر چی میگم بچه جان اسکرین شات ها رو میخوام جمع کنم با هم پست کنم روحمون شاد بشه میگه یا اینو امروز بفرست یا نفرست اصلا. روز تولدش به تاریخ قمری هم بود دیگه عمرا میشد روی حرفش حرف زد.


تولدت مبارک آبجی جان

لطفا این چند ساعت باقی مانده دیگه بلای جدید سر خودت نیار
با تشکر


#پیرو پست 36، آبجی جانکم توی اولین اعزام برون مرزیش، در مصاف با حریفهایی که بعضیاشون همسن آقای بابا بودن، هشتم شد و امتیاز ورودی پاراجهانی و پاراالمپیک رو به دست آورد. ان شالله به زودی روی سکوی جهانی✌️

۴ نظر ۰۴ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۵
فاطمه ...

روایت عجیبی هست که به اباعبدالله الحسین در واپسین ساعات عصر عاشورا منسوب است. موقعی که همۀ اصحاب و یاران به شهادت رسیده بودند. دقیقا قبل از وداع آخر، که لازم است مهم‌ترین و حساس‌ترین مطالب بیان شود، آخرین وصیت‌شان به فرزندشان که در حقیقت آخرین وصیت ایشان به شیعیان و بلکه تمام بشریت است اینست:


«یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ»
ای فرزندم، از ظلم به کسی که در برابر تو، هیچ یاری کننده‌ای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش.

ترجمه امروزی‌اش می‌شود اگر مظلومی هست که حق‌اش را خورده‌اند و اهل و عیالش ماه‌ها در نداری و گرسنگی سر می‌کنند، ارزش خبری برای رسانه‌ها ندارد که صدایش را برسانند، مورد ظلم که واقع می‌شود نهادهای حقوق بشری، قوه قضائیه و سایر مدعیان عموم با سکوت از کنارش عبور می‌کنند و کاری برایش نمی‌کنند، اگر حق‌اش را مطالبه کند با شلاق و باتوم و بازداشت و سرشکستگی و تحقیر مواجه می‌شود و ...

از بی کس و کاری‌ چنین مظلومی غره نشو. خواه کشاورز میانماری باشد، خواه کارگر شرکت واحد، خواه راننده کامیون یا کارگر اراکی. حتما از آدم بی کس و کار‌ بترس، چرا که یار و یاور چنین مظلومی خداست که با احدی شوخی ندارد. آه مظلوم طغیان کند دودمان برای ظالم باقی نخواهد گذاشت.

میانمار
کارگران اراک
رضا شهابی
میثم صفائیان
منصور نظری


#"آخرین پیام امام حسین(ع) برای بشریت، چه در میانمار چه شرکت واحد چه در اراک" به قلم وحید اشتری، معاون اسبق سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران


سنجاقـ ـَک: +وحید اشتری

۱ نظر ۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۲:۳۳
فاطمه ...

جدی عرض می کنم که حق کارگران اراکی شلاق بوده (مثل معدن کاران نقده ) و عزیزان لطف کرده اند که فقط با کتک به آنها پاسخ گفته اند. در حالی که پاسخ اعتراض کارگر، گلوله و شلاق است نه کتک! قانون اول سرمایه داری این است که حق همیشه با سرمایه دار است و سهم کارگر کار است تا سر حد مرگ و نانی که زنده بماند برای کار بیشتر.

جان کارگر و احترام او در برابر سرمایه به مفت هم نمی ارزد همان طور که دیدیم جان کارگران معادن ذغال سنگ مهم نبود، وقتی در اعماق زمین زنده به گور شدند ! کارگر را چه به اعتراض؟ اعتراض آن هم به همه چیز مملکت حق بزرگان است و نوچه های روزنامه نگارشان و پادو های روشنفکرشان!

در مملکتی که دولتش آخر سرمایه داری است و حقوق یک ماه یک کارگر ، خرج یک هفته گربه فلان عضو شورای شهر تهران هم نمی شود کارگر جز مرگ و شلاق چه حقی می تواند داشته باشد.

کارگر در دولتی عزیز بود که رییس جمهورش به دست فروشی افتخار می کرد و متولیان دولت مثل کارگران زندگی می کردند وقتی به روحانی رأی دادیم که افتخارش وزرای چند هزار میلیاردی و فوق سرمایه دار است دیگر نباید از کتک‌ خوردن کارگران تعجب کنیم. تعجب مال وقتی است که دولت میلیاردرها برای کارگرانی با حقوق زیر خط فقر، دل بسوزاند.

و مبادا که در این ماه محرم تصور کنیم که حسین شهید عدالت بود و یاور مظلومان! بلکه در این ماه باید دعا کنیم که خدا به کارگران برای تحمل فقر، اهانت و تحقیر، کتک و شلاق، صبر بیشتری بدهد.


#"کتک حق کارگران است!" به قلم دکتر محمدصادق کوشکی

۱ نظر ۰۲ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۹
فاطمه ...