سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سنجاقـ ـَک

یادداشتهای یک دهه شصتی

سلام
خوبید؟
خوشید؟
سلامتید؟
قبل مشهد بکوب مشغول دوخت و دوز بودم
مشهد هم حسابی یه یادتون بودم
از مشهد هم اومدم چنان سرمایی خوردم که قشنگ ده روز افتادم تو رختخواب
الانم یکی دو روزه بلند شدم دوباره مشغول دوخت و دوز
خلاصه به یادتون هستم
دعا کنید زودتر بتونم یه سر و سامونی به کسب و کارم بدم و وقت بیشتری برای خوندن و نوشتن بتونم بذارم. گرونی به کنار اما این جنس تو بازار پخش نکردنهای عمده فروشهای تهران خیلی کارام و برنامه هام رو عقب انداخت.
فعلا خدانگهدارتون

۲ نظر ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۴۳
فاطمه ...
سلام دوستان
لایق باشم حرم امام رئوف دعاگوتون بودم

دوستان مشهدی اگه دو روز آینده حرم اومدید خوشحال میشم زیارتتون کنم
۷ نظر ۲۷ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۲
فاطمه ...

و همچنان ماجراهای من و عروسک های کچلم ادامه داره

نشد تهران بیام

خرازی اینجا هم اون مدل مو رو ندارن 

مدل های دیگه هم که هواااااار تومن کشیدن روش

خرازی های انلاین هم فقط یکی شون گفت میاره و الان ده روزه نیاورده

تجربه داوطلب شدن دوستان برای گشتن در بازار تهران موفقیت امیز نبود

یه ریزه کاریهایی داره که حتما باید کار کرده باشی تا متوجه بشی

دیگه نمیدونم باید چه کنم


#اون به اضافه یک خودمم که یکم مونده بهشون بپیوندم😢

۳ نظر ۲۲ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۸
فاطمه ...
سلام
1. راسته لوازم تحریر داره بازار بزرگ؟ به طور خاص مقواهای رنگی و طرحدار میخوام کجا میتونم به قیمت مناسبتر پیدا کنم؟
2. وضعیت بازار بزرگ چطوره؟ از اعتصاب و اینا خبری هست یا نه؟
۹ نظر ۰۶ تیر ۹۷ ، ۱۱:۱۸
فاطمه ...

با اینا مشغولم

احتمالا تا اخر تیر درگیر چندتای باقی مونده ام و بعدش باید برم سراغ نقاشی های که لطف کردید فرستادید و طرح هایی که براشون زدم رو اجرا کنم.

همچنان برای ارسال نقاشی وقت دارید البته.


#پاسخ به سوال :قضیه نقاشه چیه؟(کلیک کنید)


۸ نظر ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۱:۳۳
فاطمه ...

اشتباه نکنم سیزده چهارده ساله بودم. دختر مدیر اموزشگاه زبانی که میرفتم خودش از مدرس ها بود و به شاگردهاش گفته بود چون دوران دانشجوییش رو در تهران خونه گرفته و مستقل بوده الان براش سخته که تو خونه پدری زندگی کنه برای همین اینجا هم یه خونه مستقل براش گرفتن و البته از شلختگی ها و کوه لباس نشسته و خونه بهم ریخته ای که احیانا کارگر بیاد تمیز کنه براشون گفته بود. 

اون موقع این حرفش بین بچه های اموزشگاه پیچیده بود و همه با تعجب میگفتیم مگه میشه ادم خونه پدر مادرش باشه و بره مجردی زندگی کنه!

اون موقع نمیدونستم 13 _14 سال بعد تنها ارزوی باقی مونده برام میشه همین استقلال بلکه فرجی بشه برای رهایی از داستان هایی که هر روز پدر میسازه و مادر هزار بار تکرارشون میکنه.

۶ نظر ۰۲ تیر ۹۷ ، ۰۱:۱۴
فاطمه ...

وقتی پارسال با رتبه 1300 هیچ جا روزانه و شبانه قبول نشدم دیگه تکلیف رتبه 1700 امسال کاملا مشخصه

۹ نظر ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۹
فاطمه ...

یعنی اگه بدونید چه عشقی درست کردم میاید میگید بذار این نظرات تایید نشده مون برسه به پنجاه بعد تایید کن


#وی خودش شرمسار است به رویش نیاورید

#گفتن کار امروز رو به فردا نیفکن بیچاره میشی. دیگه وای به حال اینکه امروز برسه به هفته قبل و ماه قبل و ماه های قبل


+

خیلی کار داره و فعلا مرحله اول تست الگوی لباس رو پشت سر گذاشته ولی دلم نیومد با شما به اشتراک نذارم. خلاصه کودک درونم فعال رو رد کرده به بیش فعالی رسیده.


#وقت ندارم پست سیاسی بنویسم در عوض وسط سوزن زدن ها تو ذهنم سخنرانی سیاسی راه میفته :|

۷ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۵۹
فاطمه ...

تو گیر و دار ویزیت های بعد از خونریزی معده م هر بار میرفتم پیش دکترم منو به حرف میگرفت که نصیحتم کنه کمتر حرص بخورم. یه بار برگشت گفت تو چرا شوهر نمیکنی؟!

من :|

گفتم خودم کم بدبختی دارم پسر مردمم بیچاره کنم؟!

گفت تو ازدواج کن بعد اینقدر تفاوت ها و مشکلات توی زندگی رو میبینی که واسه این چیزای کوچیک دیگه حرص نمیخوری. 

مجددا من :||

یعنی تو عمرم کسی اینجوری تشویق به ازدواج نکرده بود منو :)

حالا چرا این یادم اومد بعد دو سال؟ 

برای اینکه به این نتیجه رسیدم سخت تر از صبح شنبه شروع کردن باشگاه بدنسازی هم هست:

صبح دوشنبه جلسه دوم رفتن با عضله های گرفته 😫


#شوهر کجا بود 😉

۱۱ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۸
فاطمه ...
از بعد نهار انگار یه تیکه یخ تو مری م هست و یکی هم با مشت محکم گرفته تش که نه بالا بره نه پایین, سرماش هم تو گلوم و ریه م میپیچه. گفتم شاید بغضم بترکه خوب بشه. ترکید ولی تاثیری نداشت. اب گرم و دم کرده نعناع هم تاثیری نداشته. دیگه نمیدونم چه کنم.
۳ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۳
فاطمه ...